
گاهی اوقات، افراد آنقدر درگیر روزمرگی میشوند که از توجه به وضعیت روحی و روانی خود غافل میمانند. ۷ عادت نگرانکننده که در ادامه میآید، نشاندهنده کاهش شادی در زندگی مردان است. شناخت فوری این علائم میتواند به شما کمک کند تا از افتادن در یک چرخه تاریک و نارضایتی جلوگیری کنید.
تفاوتی بنیادین بین صرفاً ادامه دادن به یک زندگی و احساس آرامش و شادی در آن وجود دارد. بسیاری از افراد به آرامی، و حتی بدون اینکه اطرافیان متوجه شوند، شور و شوق زندگی را از دست میدهند. ممکن است این افراد در ظاهر آرام و شاد به نظر برسند؛ اما در پس این ظاهر، خوشی و شادی به خاطرهای کمرنگ تبدیل شده است. با دقت به این نشانهها میتوانید متوجه کاهش شادی در زندگی مردان شده و برای جلوگیری از آن اقدام کنید.
در ادامه به ۷ نشانهای میپردازیم که از نظر روانشناسان بسیار هشداردهنده هستند.
۱. گرفتار روزمرگی و “روند عادی مُرده”
زندگی مملو از عادتهای تکراری است: هر روز بیدار میشویم، سر کار میرویم و به خانه بازمیگردیم. اما در این میان، باید از زندگی خود نیز لذت ببریم. در غیر این صورت، شادی محو میشود و زندگی به مجموعهای از اعمال رباتیک و تکراری بدل خواهد شد.
از بین رفتن شادی زمانی آشکار میشود که فرد هیچ خاطره یا اتفاق خاصی را از روز خود به یاد نمیآورد. این افراد احساس میکنند که صرفاً مجموعهای از اعمال فیزیکی تکراری و بیمعنی را انجام میدهند؛ روزها یکی پس از دیگری سپری میشوند و لحظه حال اهمیتی ندارد. در چنین شرایطی، فرد حتی از لحظه حال فرار میکند. برای مقابله با این وضعیت، باید تا جایی که میتوانید فعالیتهای کوچک و خوشحالکننده را به برنامه روزانه خود اضافه کنید.
۲. کنارهگیری از جامعه
این تغییر بسیار آهسته و نامحسوس اتفاق میافتد. اما ادامه آن میتواند فرد را اسیر افسردگی و مشکلات مرتبط با آن کند. در نتیجه کاهش شادی در زندگی، فرد دیگر تمایلی به شرکت در جمعهای قبلی ندارد و از دوستان و اطرافیان دوری میکند. این انزوا میتواند ناشی از تلاش برای جلوگیری از احساس ناراحتی یا نارضایتی باشد.
برخی افراد نیز گمان میکنند این مشکل ناشی از ناتوانی در انتقال مفاهیم مهم به دیگران است؛ یعنی نمیتوانند احساسات و مسائل مهم خود را در سطحی عمیق با دیگران به اشتراک بگذارند. اگر این نشانه مهم از بین رفتن شادی را در زندگی کسی مشاهده کردید، حتماً او را حتی برای مدتی کوتاه به جمعهای پیشین ببرید. به خاطر داشته باشید که ارتباط افسردگی در جوانی و دردهای مزمن در پیری بسیار قوی است.
۳. کنار گذاشتن فعالیتهای جذاب
هر فردی علایق مشخصی در زندگی دارد و از انجام آنها لذت میبرد؛ چه تماشای مسابقات فوتبال باشد، چه مطالعه اخبار علمی. نکته مهم اینجاست که این علایق حتی در اوج مشکلات و پیچیدگیهای زندگی نیز همچنان پررنگ باقی میمانند.
اگر متوجه شدید که فرد دیگر تمایل چندانی به انجام اینگونه فعالیتها ندارد، باید بسیار نگران شوید. در واقع، نه تنها شادی از زندگی او رخت بربسته، بلکه به شدت در مسیر تنهایی و غم حرکت میکند. متأسفانه، لذتی که از بین رفته را نمیتوان با اراده و اختیار صرف به زندگی بازگرداند. به همین دلیل، باید با دقت بخشهای مختلف زندگی خود را بررسی کرده تا ریشه مشکل را پیدا کنید.
۴. خستگی همیشگی: فراتر از خستگی جسمی
اگر پس از خواب کافی یا چند روز سفر همچنان احساس خستگی میکنید، باید نگران از بین رفتن شادی در زندگی خود باشید. خستگی همیشگی صرفاً به معنای نداشتن انرژی فیزیکی نیست، بلکه شما از نظر احساسی و ذهنی نیز درمانده شدهاید. مسئله نیاز به خواب بیشتر نیست؛ بلکه از دست رفتن انگیزه و علاقه سبب میشود که سطح انرژی بدن شما کاهش پیدا کند.
مطالعات روانشناسی مختلف نیز ارتباط بین خستگی مزمن و کاهش رضایت از زندگی را تأیید کردهاند. در واقع، بدن به استراحت بیشتر نیاز ندارد، بلکه مغز میخواهد با ارسال پیامی نسبت به از بین رفتن شادی در زندگی هشدار دهد. اگر این پیام را جدی نگیرید، ممکن است حتی به سمت اقدامات زمینهساز شکست در زندگی و طلاق پیش بروید.
۵. بیتوجهی به خود: زنگ خطر فروپاشی درونی
گاهی رخ دادن یک اتفاق تلخ در زندگی باعث میشود همه چیز تغییر کند. دیگر کارهای پیشین را انجام نمیدهید و به خودتان توجهی ندارید. مثلاً، یک شخص دیگر به مدل موی خود اهمیت نمیدهد و دیگری از عطر استفاده نمیکند. شاید چنین مواردی بیاهمیت به نظر برسند، اما نشانه فروپاشی ذهنی یک انسان هستند.
بیتوجهی به خود نشانه از بین رفتن شادی در زندگی است و باید به آن توجه شود. مخصوصاً اینکه همیشه شرایط را بدتر میکند و به یک چرخه بیپایان منجر میشود. در طول روز هزاران فکر به ذهن انسان میرسد؛ برخی مثبت و بسیاری نیز منفی. بزرگترین سلاح انسان در برابر غم و استرس، توانایی انتخاب بین افکار و توجه به آنها است.
اما وقتی شادی از بین میرود، این توانایی نیز کاهش پیدا میکند و شرایط بسیار سخت میشود. اگر شخصی را در اطرافتان دارید که دیگر مثل گذشته به خود توجه نمیکند، حتماً اقدام کنید تا وضعیت بدتر نشود.
۶. پر کردن جای خالی با فعالیت افراطی
شاید این مورد کمی عجیب به نظر برسد، اما یکی از مهمترین نشانههای از بین رفتن شادی در زندگی به فعالیت شدید و افراطی مربوط میشود. مثلاً اینکه فرد خود را به شدت درگیر کار میکند یا همیشه در حال تفریح و سرگرمی است.
ممکن است در نگاه اول فکر کنید با یک انسان باانگیزه یا فردی بیتفاوت روبرو هستید، اما در واقعیت ماجرا کاملاً فرق دارد. انسان ناراحت صرفاً میخواهد یک جای خالی را پر کرده و خود را مشغول کند تا با احساسات واقعیاش روبرو نشود.
اگر همیشه مشغول هستید، یک بار از خود بپرسید که آیا واقعاً باید تمام وقت خود را درگیر باشید یا این راهکار مغز شما برای فرار کردن از احساسات واقعی است. تشخیص این مسئله میتواند اولین قدم برای بازگرداندن شادی به زندگی باشد.
۷. بدبینی: لنز منفی به جهان
یک انسان عادی همیشه به جنبههای مثبت و منفی مسائل نگاه میکند. اما اگر شادی از زندگی شما برود، بیشتر با دید منفی به جهان نگاه خواهید کرد. از نظر شما همیشه افراد انگیزهای پنهانی برای کارهای خود دارند و هیچ ایده جدیدی نیز با موفقیت به پایان نمیرسد. برخی افراد فکر میکنند میتوانند با نقاب واقعگرایی از چنین چیزی فرار کنند؛ اما در اصل این افسردگی است که جلوی چشمان آنها را گرفته است.
خوشبختانه انسان توانایی برطرف کردن بدبینی را دارد. اگر وضعیت کنونی را بپذیرید، میتوانید با برداشتن قدمهای کوچک دوباره به انسانی متعادل تبدیل شوید.
جمعبندی: تشخیص و شکستن چرخه نارضایتی
انسان در طول زندگی نباید فقط به رسیدن به موقعیت یا جایگاه خاصی فکر کند؛ در واقع خط پایانی وجود ندارد که با عجله برای رسیدن به آن تلاش کنیم. به همین خاطر، تنها برد انسان در این زندگی میتواند شادی و لذت بردن از لحظههای گوناگون باشد.
گاهی ممکن است بدون اینکه متوجه شوید، شادی از زندگی شما برود و جای آن را خستگی، روزمرگی و بدبینی بگیرد. در این مواقع، لحظهای صبر کرده و مشکل را تشخیص دهید. با شکستن یک چرخه اشتباه میتوان جلوی از بین رفتن شادی در زندگی و یک حسرت عمیق را گرفت.
آیا تاکنون خودتان یا اطرافیانتان با یکی از این علائم مواجه شدهاید؟ چه راهکاری برای بازگرداندن شادی پیشنهاد میکنید؟